بعضی کتابها را که دست میگیری دلت نمیخواهد آن را زمین بگذاری و تا تمام نکنی و سر کار شخصیتهای قصه در نیاوری خیالت راحت نمیشود. حال دسته دیگری کتاب نیز هست که علاوه بر این بعد از اینکه تمام شد دلت نمیخواهد آن را به کسی بدهی و دوست داری کتاب را برای خودت نگهداری.رمان «عاشقی به سبک ونگوگ» اثر محمدرضا شرفیخبوشان، یکی از کتابهایی است که ممکن است پس از روبرو شدن مخاطب با آن هرکس را به یک دلیل جذب کند. گزیده متن سگ انگار که جانی تازه گرفته باشد، دوباره زوزه کشید. توی ماشین، سیاهه دو نفر معلوم بود که انگار خیال پایین آمدن نداشتند. اگر میخواستند تا حالا آمده بودند پایین. چرا هر سه نفرشان درها را باز نکردند و نریختند یکباره پایین که بروند سراغ دخمه؟ چی گفته بود عبدالله پشت تلفن؟ گفته بود سرتیپ افتاده است توی چاه و مرده است؟ یا این که زنده است و بیایید که ببینیم چه کار باید بکنیم؟ نه، مثل این که نمیخواهند توی بلیزر، همانطور بمانند و منتظر گوریل بشوند. یک نفرشان در را باز کرده و آمده پایین. میخواهد سیگارش را آتش بزند. این انگار همانی است که دو شب پیش، از توی گلخانه دیدم؛ همان که مثل الآن، زیر سیگارش فندک میزد و خاموش میشد. حالا بیخیال سیگارش میشود و سرش را میکند از پنجره باز بلیزر تو و با یک نفر دیگر که توی ماشین نشسته است، صحبت میکند. این رمان که در جایزه ادبی جلال آلاحم, ...ادامه مطلب